تلاشی برای رسیدن به آسمان هفتم

آسمان هفتم - وبلاگی برای آموختن نکته هایی که نمیدانید...

تلاشی برای رسیدن به آسمان هفتم

آسمان هفتم - وبلاگی برای آموختن نکته هایی که نمیدانید...

تلاشی برای رسیدن به آسمان هفتم

تلاش ما این است که بهترین مطالب در قالب :( لطیفه، آیا میدانید، دانستنی های علمی، دانستنی های مذهبی،مقاله های درسی، نرم افزارهای ضروی و..) را برای شما در این وب قراردهیم. و موضوع : ایجاد حسمسئولیت پذیری،رعایت حقوق فردی و اجتماعی همنوعان در محل تحصیل و زندگی را دنبال کنیم... پس مطالب را دنبال کنید

تبلیغات
فرافایل، مرجع بزرگ خرید و فروش فایل
آخرین نظرات
درباره نویسنده
چهارشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۳

شیطان در کمین گاه (فصل2)

مقاله ای بسیار کامل از شیطان که با روایات و احادیث جمع شده ...
بسیار مفید و آموزنده برای اینکه بدانید شیطان کیست ، چیست، چه کارهایی کرده و...
تقریبا میشود گفت کتابی اینترنتی است...! پس حتما مطالب را بخوانید...!
آسمان هفتم برای راحتی شما عزیزان حتما این مقاله را به صورت PDF تهیه خواهد کرد و برای دانلود خواهد گذاشت.

   این فصل شامل:  
مهلت شیطان تا چه موقع است ؟
قاتل شیطان کیست ؟
عبادات شیطان
اولین مخالفت شیطان با خلقت آدم علیه السلام
شیطان و قالب گلى آدم علیه السلام
شیطان سجده نمى کند
کیفیت نفوذ شیطان
اشتباه شیطان
چگونه شیطان داخل بهشت شد؟
شیطان چگونه آدم و حوا در فریب داد؟
وسوسه شیرین شیطان 



  مهلت شیطان تا چه موقع است ؟ 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

این که تا چه زمان شیطان زنده خواهد ماند؟ کى میرد؟ به دست چه کسى کشته مى شود؟ روایاتى وارد شده و احتمالاتى داده اند که از این قراراند:

1. مهلت او تا روز قیامت است ؛

این احتمال درست نیست - در این باره به بحث (حاجت خواستن شیطان ) مراجعه شود.

2. تا روز آخر دنیا.

همان روزى که خورشید و ماه و ستارگان تاریک مى شوند و کوه ها مانند پشم زده شده ، روان مى گردند و دریاها مانند آتش خروشان شعله ور مى شوند و تمام جن و انس و ملائکه مى میرند.

3. مهلت او میان نفخه اول و دوم است ؛

نفخه اول وقتى است که اسرافیل در صور مى دمد و همه موجودات جهان یک مرتبه از بین مى روند. نفخه دوم آن وقتى است که اسرافیل در صور مى دمد و همه خلایق دو مرتبه زنده مى شوند. مهلت شیطان در میان این دو نفخه تمام مى شود. (83)

4. تا زمان ظهور حضرت مهدى (عج ) و به دست آن حضرت کشته مى شود. (این مطلب در آینده بیان خواهد شد).

5. تا زمان رجعت ؛

از زمان آمدن حضرت مهدى (عج ) شروع مى شود؛ پیامبر و ائمه معصوم علیه السلام دوباره رجوع مى کنند و به دنیا برمى گردند، آن وقت شیطان مى میرد. و مدت معلومى که قرآن بیان مى کند - همان رجعت است - که عزرائیل جان او را مى گیرد و به زندگیش خاتمه مى دهد.

وارد شده که در زمان رجعت ، خداوند به « ملک الموت » مى فرماید: جان ابلیس را قبض کن که عمر او به سر آمده و سختى ، تلخى و مستى جان کندن را که به اولین و آخرین افراد چشاندى به او تنها بچشان . و نیز مى فرماید:

« اى ملک الموت ! » اول وارد دوزخ شو و هفتاد زبانیه با هفتاد زنجیر و هفتاد کاسه از آب لظى (که همان آبهاى جهنمى سوزان است ) با هفتاد هزار از سگ هاى جهنمى را بردار و با سخت ترین شکلى جان او را بگیر.

عزرائیل هم با صورتى که اگر اهل زمین او را با آن صورت ببینند، از ترس و وحشت ، تمام آنان قالب تهى مى کنند و مى میرند، و به همان شکلى که ماءمور است نازل مى شود.

شیطان وقتى او را به آن هیبت مشاهده مى کند به مشرق فرار مى کند، عزرائیل را همان جا مى بیند! به طرف مغرب مى گریزد، او را حاضر مى بیند، به دریا مى رود، باز او را همان جا مشاهده مى کند؛ در این زمان ، « ملک الموت » بر او بانگ مى زند که : اى ملعون ! بایست ؛ باز فرار مى کند و مى آید بر سر قبر آدم علیه السلام و مى گوید: اى آدم ! من به واسطه تو رانده شدم و طوق لعنت برگردنم افتاد. عزرائیل به آن سگ هاى جهنمى و ملائکه غلاظ و شداد دستور مى دهد که بر او حمله کنند. سگ ها بر او حمله مى کنند و اطراف او را مى گیرند. ملائکه با گرزهاى آتشین بر مغز او مى کوبند تا جان خبیث و پلید او را بگیرند و به زندگى پر از مکر، فریب و کبر او پایان دهند. (84)

  قاتل شیطان کیست ؟ 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

در روایات دیگرى وارد شده که : شیطان به مرگ طبیعى از دنیا نمى رود، بلکه او را مى کشند و در آخرالزمان کشته مى شود. حال چه کسى او را مى کشد، اختلاف است . بعضى از روایات مى گویند: امام زمان (عج ) وقتى ظهور کند آن ملعون را مى کشد. امام صادق علیه السلام فرمودند: وقتى قائم ما قیام کند، مى آید در مسجد کوفه شیطان هم مى آید و به زانو در مقابل آن حضرت قرار مى گیرد و مى گوید: واى از این روز سختى که در کمین من است . در این موقع امام زمان (عج ) موهاى جلوى پیشانى او را مى گیرد و آن ملعون را گردن مى زند. (85)

در بعضى از روایات وارد شده که حضرت رسول کشنده شیطان است . امام صادق علیه السلام فرمود: « شیطان در زمان رجعت روى صخره بیت المقدس به دست حضرت رسول صلى الله علیه و آله کشته و ذبح مى شود » . (86)

نیز عبدالکریم خثعمى مى گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: « وقتى شیطان گفت : خدایا! مرا مهلت ده تا روز قیامت ، قبول نکرد و در جواب آن ملعون فرمود: تو را مهلت مى دهم تا وقت معلوم علیه السلام . و مراد از آن وقت ، هنگام رجعت امیرالمؤمنین علیه السلام به دنیا است » .

عبدالکریم گوید: از حضرت پرسیدند: آیا براى آن حضرت رجعتى است ؟ فرمود: بلى ، هیچ امامى نیست ، مگر آن که در قوت رجعت آن امام ، مؤمن و کافر اهل زمانش با او برمى گردند. تا مؤمنان را بر کافران غالب و پیروز گردانند.

وقتى امیرالمؤمنین علیه السلام با اصحاب خود رجوع نماید، شیطان هم با لشکرش حاضر شوند و وعده گاه جنگ آنها در زمین « روحا » که از زمین فرات و در نزدیکى کوفه است ، مى باشد.

پس این دو لشکر مى جنگند، به طورى که تا آن زمان چنان کشتارى انجام نشده باشد. آن گاه امام صادق علیه السلام فرمود: گویا اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام را مى بینم که به پشت برگشته اند و از شدت و سختى جنگ صد قدم به عقب رفته اند و گویا آنها را نگاه مى کنیم که پاهاى بعضى از آنها در آب فرات رفته است .

در این هنگام ملائکه خشم الهى از پشت آب ها فرو مى آیند و جنگ به حضرت رسول صلى الله علیه و آله واگذار مى شود. آن حضرت در جلوى لشکر و حربه از نور در دست مبارک ایشان است ؛ چون شیطان نگاهش به آن حضرت بیفتد، پشت کرده و بگریزد. یاران او وقتى که فرار او را مى بینند مى گویند: کجا مى روى و حال آن که بر آنها غالبى ، در جواب گوید: من مى بینم آن چه را شما نمى بینید. من از خداوند عالمیان مى ترسم . (87)

در این هنگام ، حضرت رسول صلى الله علیه و آله به او حمله مى کند و ضربتى بین دو کتف او مى زند که به همان ضربه نابود مى شود و لشکرش نیز هلاک خواهند شد. بعد از آن ، خداوند عالمیان پرستش مى شود؛ در حالى که براى او هیچ شریکى در روى زمین باقى نمى ماند و عبادات همه خالصانه است . آن گاه امیرالمؤمنین علیه السلام در زمین چهل و چهار هزار سال پادشاهى مى کند. و عمرها طولانى مى گردد به طورى که از هر انسانى هزار اولاد به وجود مى آید. (88)


شیطان به آسمان مى رود

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

گفتیم که شیطان از طایفه جن بود، و قرآن هم این مطلب را با صراحت بیان مى کند و مى فرماید:

و اذا قلنا للملائکة اسجدوا لادم ، فسجدوا الا ابلیس کان من الجن ففسق عن امر ربه ؛

اى رسول ما « یاد کن وقتى را که به ملائکه گفتیم : بر آدم سجده کنید، همه سجده کردند جز ابلیس ، که او از جن بود، و بدین روى از اطاعت خداى خود سرپیچى نمود و سجده نکرد » . (89)

او مدتى از عمر خود را در میان جن سپرى کرده و با آنان معاشر بوده ، تا وقتى که فتنه و فساد، کشت و کشتار در میان آنان برپا شد.

در این هنگام خداوند اراده کرد که آنان را نابود فرماید: عده اى از ملائکه را فرستاد تا با شمشیرهاى خود با آنها جنگیدند و همه آنها را کشتند. در این میان ، شیطان جان سالم به در برد و از مرگ نجات پیدا کرد و به دست ملائکه اسیر شد. به فرشتگان گفت : من ، از جمله مؤمنان هستم (و در فتنه و فساد شرکت نداشتم .) شما تمام خویشان و هم نوعان مرا کشتید و من تنها ماندم . مرا با خودتان به آسمان ببرید، تا در آن جا با شما باشم و خداى خود را عبادت کنم .

فرشتگان از خداوند جویاى تکلیف شدند. خداوند به آنها اجازه داد که او را به آسمان ببرند. زمانى که به آسمان رسید به گردش در آسمان ها و بررسى پرداخت . در آن میان لوحى را دید که چیزهایى بر آن نوشته شده ؛ مثلا نوشته بود:

« انى لا اضیع عمل عامل منکم . (90) (بلا من عمل و اءراد الدنیا اعطاه الله منها و من عمل و اراد الاخرة بلع الله تعالى مناه ) و من یرد حرث الاخرة نزدله فى حرثه ما نشاء و من یرد حرث الدنیا نؤ ته منها و ماله فى الاخرة من خلاق

« من پاداش هیچ عمل کننده اى را ضایع نمى کنم ؛ بلى ، کسى که کارى کند و اراده دنیا نماید، خدا دنیا را به او مى بخشد و کسى که آخرت را بخواهد، خداوند او را به آرزویش مى رساند. و کسى که پاداش آخرت را بخواهد به او برکت مى دهیم و بر نتیجه اش مى افزاییم و آنها که فقط مال دنیا را مى طلبند، کمى از آن به آنها مى دهیم ، اما در آخرت هیچ نصیبى ندارند » . (91)

پیش خود فکر کرد که آخرت نسیه و دنیا نقد است . تصمیم گرفت دنیا را به وسیله عبادت هاى طولانى به دست آورد. لذا در میان ملائکه آن قدر عبادت کرد تا سرور و رئیس همه فرشتگان شد و طاووس ملائکه نام گرفت ! بر منبرى مى نشست و ملائکه در مقابل او با احترام مى ایستادند. وقتى فهمید با این عبادت ها مى تواند دنیا را جست و جو کند؛ از این رو، آن چه در قلب سیاه خود پنهان داشت آشکار ساخت و ادعا نمود من از آدم برترم و در برابر او به خاک نخواهم افتاد!

  عبادات شیطان 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

به درخواست شیطان و اذن خدا، فرشتگان آن ملعون را به آسمان بردند. روزى که به آسمان رسید شنبه و زمانى که به آسمان هفتم رسید روز جمعه بود.

در آسمان اول مدت هزار سال خدا را پرستید. پس از آن به آسمان دوم بالا رفت و در آن جا هم هزار سال عبادت کرد. آن گاه به آسمان سوم و چهارم تا آسمان هفتم اوج گرفت . در هر آسمان مدت هزار سال خدا را بندگى کرد.

در آسمان هفتم مستقر و چنان مشغول عبادت شد که باید عبادت کند. به طورى که جبرئیل و اسرافیل و میکائیل وقتى او را دیدند به یک دیگر مى گفتند: خداوند، عشق و علاقه به عبادت و قدرتى که به این بنده داده به هیچ کس نداده است . بندگى او هم چنان ادامه داشت تا وقتى که خداوند اراده کرد آدم را بیافریند. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه « خطبه قاصعه » درباره نکوهش عبادت او و متکبران مى فرماید: شیطان ، مدت شش هزار سال خدا را پرستش کرد که فقط چهار هزار سال آن را دو رکعت نماز خواند!

بعد مى افزاید: معلوم نیست که این شش هزار سال از سال هاى دنیا است یا از سال هاى آخرت . اگر از سالهاى دنیا بوده که همان شش هزار سال خواهد بود و اگر از سالهاى آخرت باشد، هر یک روز آن طبق قرآن مجید که مى فرماید:

فى یوم کان مقداره خمسین اءلف سنة ؛

« در روزى که مقدار آن به اندازه پنجاه هزار سال - از سالهاى دنیا - خواهد بود » . (92)

(جمع سال دنیا) 109500000000 (سال دنیا) 50000 * (روز) 365 *(سال آخرت ) 6000

در نتیجه ؛ اگر شش هزار سال را ضرب در سیصد و شصت و پنج روز، و حاصل را در پنجاه هزار ضرب کنیم جمعا: صد و نه میلیارد و پانصد میلیون سال دنیا مى شود؛ یعنى شیطان این مدت ، خدا را عبادت کرده و دایما مشغول نیایش و ستایش او بوده است .

در روایت دیگرى از امام جعفر صادق علیه السلام آمده که : شیطان در آسمان طى هفت هزار سال خدا را با دو رکعت نماز عبادت کرد خداوند هم ، در مقابل آن دو رکعت نماز که - هفت هزار سال طول کشید - ثواب هایى براى او در نظر گرفت . (93)

ولى بعد از گناه و سرپیچى از دستور الهى و خود را برتر و بالاتر دانستن از آدم علیه السلام ، تهمت به خدا زدن که تو مرا گمراه کردى ! (94) سعادت و نجات خود را در جهان آخرت به کلى از دست داد و عبادت خود را از میان برد، و به شر مبدل کرد.


    بعلم باعور و ابلیس لعین                                                                  سود نامدشان عبادت ها و دین

و در برابر این همه عبادت و بندگى که انجام داده بود، براى گمراهى اولاد آدم در این دنیا تقاضاى عمر طولانى نمود که طبق عدالت پروردگار، این تقاضا پذیرفته شد.

  اولین مخالفت شیطان با خلقت آدم علیه السلام 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

شیطان در میان فرشتگان مشغول عبادت بود تا وقتى که خداوند اراده فرمود براى خود در زمین جانشین خلق فرماید. به ملائکه خطاب نمود که من مى خواهم خلیفه اى در زمین قرار دهم ، و آنان را از مقصود خود آگاه نمود. (95)

در این هنگام ابلیس به وسط زمین آمد و فریاد زد که :اى زمین ! من آمده ام تو را نصیحت کنم !

خداوند اراده کرده از تو پدیده اى به وجود آورد که برترین خلایق باشد و من مى ترسم که خدا را معصیت کند و داخل آتش شود (و در نتیجه تو داخل آتش شوى و بسوزى ) وقتى ملائکه مقرب آمدند از تو خاک بردارند آنها را به خداى بزرگ قسم بده از تو خاک برندارند. (96) مخالفت او با آدم علیه السلام از همین جا شروع شد و تاکنون ادامه دارد و تا روز قیامت هم ادامه خواهد داشت . این اولین مخالف او بود.

از امیرالمؤمنین نقل شده که ایشان فرمودند: وقتى خداوند متعال اراده کرد آدم علیه السلام را خلق کند خطاب به جبرئیل فرمود: مقدارى خاک از زمین بیاور تا خلقى جدید به وجود آورم که افضل موجودات و اشرف آنها باشد.

جبرئیل به زمین آمد تا خاک بردارد (طبق تذکر شیطان ) زمین نالید و او را به خداوند قسم داد که از آن خاک برندارد. ایشان هم برگشت داستان را گزارش داد. بار دیگر میکائیل و بعد از او اسرافیل را فرستاد. باز زمین آنان را قسم داد، آنها هم با دست خالى برگشتند.

براى بار چهارم ، عزرائیل را فرستاد که حتما از خاک زمین بردارد. او که خواست خاک بردارد، باز زمین ناله کرد و او را قسم داد و هر چه ناله و فریاد نمود، تاءثیر نکرد. عزرائیل گفت : من از جانب خدا ماءمورم تا کمى از خاک تو بردارم . او خاک را برداشت و برد که آدم را از آن ساختند. (97) (از این رو، خداوند قبض روح آدم علیه السلام و اولادش را به دست عزرائیل داد، از این جهت ناله و گریه آنها هنگام جان دادن آدم در دل او اثر نمى کند و او ماءموریت خود را انجام مى دهد.

وقتى آن خاک را با آب خالص و شور و تلخ و بى مزه ، مخلوط کردند و بعد از مدتى پیکر خاکى او را قالب زدند. شیطان قیافه او را مشاهده کرد و با خود گفت : این مخلوقى ضعیف است که از گل چسبنده به وجود آمده ، و توى او خالى است . چیزى که توخالى باشد احتیاج به غذا دارد و به این ترتیب مى توان او را گمراه و منحرف نمود.

و نیز گفت : اگر چه او بر من و هه موجودات فضیلت داشته باشد، ولى من با او مخالفت خواهم نمود، و اگر روزى قدرت پیدا کنم او را هلاک مى کنم .

و گفت : اگر این موجود از من بالاتر و شخصیت او مهم تر باشد، از او فرمان نخواهم برد و مطیع او نخواهم شد، و اگر از من پایین تر باشد، او را کمک مى کنم و در مشکلات به فریاد او خواهم رسید، و با او دوست و رفیق مى شوم . (98)

  شیطان و قالب گلى آدم علیه السلام   

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

بعد از آن که خداوند قالب آدم علیه السلام را از خاک و آب ، سرشت و او را به وجود آورد، آن قالب را مانند کوه عظیمى کنارى گذشت . شیطان در این مدت در آسمان پنجم و از خازنین آن بود. وقتى وى آن قالب گلى را مى دید از سوراخ بینى او وارد و از عقب او خارج مى شد. و با دست بر شکم او مى زد و مى گفتد: خداوند تو را براى چه چیزى خلق کرده ؟ مدت هزار سال به این وضع بود، بعد از این مدت خداوند متعال از روح خود در او دمید. (99)

حضرت عبدالعظیم حسنى نامه اى به امام محمد تقى علیه السلام نوشت که پرسیده بود: به جه علت غائط انسان بوى گند مى دهد؟ آن حضرت در جواب فرمود: وقتى خداوند حضرت آدم علیه السلام را خلق نمود، جسد او بوى خوشى داشت . زمانى که هنوز روح به آن دمیده نشده بود، ملائکه و شیطان از آن مى گذشتند، ملائکه مى گفتند: او براى امر بزرگى ساخته شد و شیطان از دهان او وارد مى شد و از عقب او بیرون مى آمد. از این رو، هر چه داخل شکم انسان شود، بدبو و خبیث مى شود. (100)

در حدیث دیگرى از حضرت على علیه السلام نقل شده که فرمود: وقتى خداوند آدم را خلق کرد، قالب گلى آن را تا چهل سال به حال خود گذاشت - تا خشک شود - ابلیس همواره بر آن مى گذشت و مى گفت : خداوند، براى چه چیز این را خلق کرده ؟ و پیش خود مى گفت : اگر خداوند مرا امر فرماید که او را سجده کنم ، قبول نمى کنم و از دستور او سرپیچى مى کنم و مخالفت خود را اعلام مى دارم . بعد از آن که روح در او دمیدئه شد شیطان مخالفت نمود. (101)

  شیطان سجده نمى کند  

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

وقتى خداوند به ملائکه خطاب کرد و فرمود: مى خواهم در روى زمین خلیفه و جانشینى براى خود قرار دهم ، ملائکه موافق نبودند. به خدا اعتراض کردند و گفتند: این که مى خواهى خلق کنى ، در آینده خون ریز و مفسد خواهد شد. بعد از آن که خداوند جواب آنان را داد، تسلیم شدند. به ایشان خطاب فرمود: وقتى من خلیفه خود (آدم علیه السلام ) را خلق کردم و از روح خود در آن دمیدم ، همه شما در برابر او سجده کنید. (102)

بعد از آن که خداوند او را خلق کرد و ز روح خود در او دمید و روح به دماغ آدم رسید، به حرکت آمد و نشست ، عطسه اى زد و گفت : « الحمدلله » خداوند در جواب او فرمود: « یرحمک اله » . (103)

در این هنگام به ملائکه فرمان داد، تا براى اعتراف به مقام شامخ و رفیع او در مقابل وى سجده کنند و او را تکریم نمایند. تمام ملائکه فرمان بردند و به سجده افتادند و مدتى در حال سجده بودند؛ ولى شیطان که آن زمان در صف فرشتگان بود، از روى خودخواهى و غرور به خداوند عرض کرد: خدایا! مرا از سجده کردن بر آدم معذور بدار.

خداوندا! من تو را چنان سجده کنم که تا به حال هیچ ملک مقربى و نه هیچ نبى مرسلى سجده و عبادت نکرده باشد.

خداوند در جواب او فرمود: مرا حاجت به عبادت تو نیست ، من از تو مى خواهم ، آن چه را که دستور مى دهم انجام دهى ، نه آن چه را تو مى خواهى ! (104)

سرانجام قبول نکرد و حسدى را که در قلبش بود ظاهر نمود. (105) خداوند هم در مقام بازخواست از او فرمود: چه چیز تو را باز داشت از آن که سجده نکنى بر مخلوقى که من او را با دست قدرت و عنایت خویش آفریدم ؟!

پاسخ داد: من از حیث عنصر و گوهر و ذات از آدم علیه السلام برترم ، کسى را یاراى برابرى با من نیست و هیچ موجودى به پایگاه رفیع و بلند من نمى رسد! من از گوهر فروزان آتش آفریده شده ام و او از عنصر تیره و بى ارزش گل . پس روا نیست که مثل من در مقابل او سجده کند!

خداوند هم به خاطر سرپیچى از دستور و سجده نکردن بر آدم ، او را ندا داد و فرمود از میان ملائکه و بهشت پرنعمت و جاوید و سعادت ابدى من بیرون شو؛ زیرا تو از مقام قرب و رفیعى که تا کنون داشتى ، رانده گشتى .

و ان علیک لعنتى الى یوم الدین ؛

« لعنت من هم تا روز قیامت بر تو باد » (106)

سپس او را با خوارى و ذلت از پیشگاه خود راند و از رحمت خود دور داشت .

   کیفیت نفوذ شیطان  

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

وسوسه شیطانى معمولا تدریجى و گام به گام است . او نمى تواند یک باره و ناگهانى بر انسان مسلط شود و او را به دام خود و بدبختى بکشاند. بلکه آرام آرام و گام به گام در او نفوذ مى کند تا بر او تسلط کامل یابد.

قرآن مى فرماید: « اى مردم ! از نعمت هاى حلال و پاکیزه خداوند که در روى زمین است بخورید و از گام هاى شیطان پیروى نکنید، که او دشمن آشکار شما است » (107)

از این آیه معلوم مى شود که ، تسلط افکار شیطان بر انسان تدریجى و لحظه به لحظه است نه دفعى و ناگهانى . تمایلات شیطانى ، مقدماتى دارد که اسیران شهوت ، کم کم در دامش گرفتار مى آیند، زمزمه هاى دوستان ناباب ، شرکت در محافل نامناسب ، ترغیب و تشویق آلودگان ، جملگى از عوامل تدریجى انحراف اند. شیطان ، اول اندیشه گناه و نیات سوء خود را ماهرانه و پنهانى به قلب انسان القا مى کند و کارهاى زشت و پلید او را در نظرش زیبا جلوه مى دهد و آواى خود را آرام آرام در گوش جانش سر مى دهد، تا آن کسى را که آماده است به سراغ مطلوبش ببرد.

از آن جا که شیطان اغواگرى و فریب است ، باید زمینه اى مناسب براى نفوذ خویش داشته باشد. و این زمینه ها مى تواند نقطه ضعف ها، حساسیت ها، محرومیت ها، عقده ها و به طور کلى صفات منفى باشد.

این گونه صفات ، راه فعالیت و نفوذ قطعى را براى شیطان باز مى گذارد و اسباب تسلط را برایش فراهم مى آورد.

بنابر این ، شهوات سرکش ، خود خواهى ها، حب جاه و مقام ، حب مال و منال ، حسادت ها، رقابت ها، شهرت طلبى و افزون خواهى ها، عقده هاى حقارت و خود کم بینى ها، همگى از دام هاى خطرناک شیطان اند. هر کس راه این امراض روانى را ببندد، به دام شیطان نخواهد افتاد.

وسوسه هاى تدریجى شیطان ، همانند میکرب هاى بیمارى زا هستند که در همه جا وجود دارند. اما از نظر ابتلا، تنها آن گروه را مبتلا مى سازند که بر اثر ضعف بنیه ، قدرت مقاومت در برابر میکروب را ندارند، قرآن ، استیلا و تسلط شیطان را تنها بر کسانى مى داند که او را دوست خود گرفته اند و به اغوا و فریب شیطان براى خداى یکتا شرک آورده اند. (108)

انسان در هر مرحله از ایمان ، یا در هر سن و سالى که باشد، گاه گاه احساس مى کند که نیروى توانمندى از درون ، او را به سوى گناهى مى خواند، که این گونه حالات بیش تر در سالهاى جوانى خود نمایى مى کند. در چنین حالتى ،

آدمى دچار وسوسه هاى شیطانى گردیده و با مختصر غفلتى ، ممکن است دچار لغزش شود. در این شرایط، تنها راه نجات این است که انسان از قدرت پنهان الهى مدد جوید و از درگاه خداوند بخواهد تا در کنف حمایت خود، او را از شر شیطان صفتان یار و دمساز نشود و از شر آنها پیوسته خود را دور نگه دارد.

   اشتباه شیطان  

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

بزرگ ترین اشتباه شیطان از آن جا سرچشمه گرفت ، او فکر مى کرد چون از آتش فروزان خلق شده ، واقعا از آدمى که از خاک به وجود آمده بهتر و بالاتر است ؛ در حالى که اگر قدرى از تعصب و تکبر و لجاجت پایین مى آمد مى فهمید که به دلایل ذیل آدم علیه السلام از او برتر است .

1. همه مواد غذایى ، جواهرات با ارزش و قیمتى ، نیروى بدنى و جسمى انسان و حیوانات تمام نیروى فکرى و عقلى از خاک است ، اگر خاک نباشد هیچ چیز نیست ، ولى آتش این همه ویژگى ها را ندارد.

2. اگر تکبر و خودبینى را کنار مى گذاشت . اقرار مى کرد که خاک خواصى دارد. مثلا گیاهان را مى رویاند و نشو و نما مى دهد و قابل ترقى است . به همین دلیل روح خدایى به آن تعلق گرفت و چنان قابلیتى را پیدا کرد.

3. اگر با چشم تواضع نگاه مى کرد مى دید که خاک امین و امانت دار خوبى است و هر چه را که به عنوان امانت به او دهند پس از گذشت صدها یا هزاران سال بى آن که در آن خیانتى کند، پس مى دهد.

4. اگر حقیقت بین بود اقرار مى کرد که خاک متواضع است و تواضع یکى از صفات نیک و پسندیده مى باشد. ولى آتش متکبر و سرکش ، طالب بزرگى و خودبینى مى باشد و مسلما تواضع از تکبر بهتر است .

5. از خصوصیات خاک و گل این است که حالت چسبندگى و نگاه دارندگى دارد و موقعى که با روح ترکیب شود فیوضات الهى را به خود مى گیرد. از همین رو، وقتى روح در آدم دمیده شد، سجده گاه فرشتگان قرار گرفت . ولى آتش چنین نیست .

6. گل مرکب از آب و خاک است ، همان آبى که مایه حیات و زندگى هر چیزى است . چنان چه خداوند مى فرماید:

وجعلنا من الماء کل شیئى حى افلا یؤ منون ؛

آیا کافران نمى دانند - که « ما هر چیز زنده را از آب قرار دادیم ؟ (مایه حیات و زندگى هر چیزى از آب است ) آیا ایمان نمى آورند؟ » (109)

همان خاکى که مایه نشو و نما و رویاندن است ، هنگامى که با آب در هم آمیزند، نفس حیوان از آن متولد مى شود؛ مانند انسان که روح با خاک در هم آمیخته شد و روح پرستنده و پیکر ستایش گر آفریده شد.

7. هم چنین دستور خدا براى سجده ، فقط براى آدمى که از خاک خلق شده نبود، بلکه سجده در برابر آن روحى بود که خداوند از خودش در او دمیده بود و به وسیله آن روح مقدس بود که آدم خاکى به آدم ملکوتى لقب یافته . دستور سجده در مقابل آدم هم بعد از دمیدن روح در او بود، نه قبل از آن ، چنان چه خداوند در قرآن مى فرماید:

و اذا سویته و نفخت فیه من روحى فقعوا لو ساجدین ؛

« هنگامى که خلقت انسان به پایان رسید و کمال یافت و از روح خود (که یک روح شریف و پاک و با عظمتى است ) در آن دمیدم همگى به خاطر او سجده کنید » . (110)

آرى ! عظمت آدم و دستور سجده به او به واسطه آن روح الهى بود که در او دمیده شده و گرنه خاک به خودى خود این همه مقام و منزلت و عزت را نداشت .

8. وقتى روح خدا در او دمیده شد، نور خدا هم در قلب او تابید و در واقع آن قلب ، مانند کعبه از براى ملائکه شد و همین طور که انسان رو به سوى کعبه مى کند و سر به سجده مى گذارد، فرشتگان هم باید در مقابل آن تجلى گاه نور خدا سجده کنند.

9. علاوه بر این ، شرف آدم به این واسطه بود که گل او را خود خداوند متعال بدون واسطه سرشته و خود ضامنش بود. چنان چه مى فرماید:

قال یا ابلیس ما منعک ، ان تسجد لما خلقت بیدى ؛

« خداوند به شیطان فرمود: - اى ابلیس تو را چه مانع شد به موجودى که من با دو دست (علم و قدرت ) خود آفریدم سجده نکنى ؟! » . (111)

پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم هم درباره این نکته که گل آدم را خود خداوند سرشته ، فرمود: گل آدم را خداوند با دست خود چهل روز خمیر کرد. (112)

10. از همه این ها که بگذریم ، عبادت خداوند عبارت است از، اطاعت و فرمان بردارى

او، و امر به سجده در برابر آدم علیه السلام هم یکى از دستورهاى الهى است که باید بدون چون و چرا اجرا شود. سجده به آدم یعنى سجده به خدا، چون به دستور خدا است . شیطان همه این فضایل و کمالات را از کف داد.

   چگونه شیطان داخل بهشت شد؟  

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

بعد از این که خداوند آدم را آفرید و از روح خود در او دمید به ملائکه دستور داد که او را سجده کنند، همه سجده کردند، مگر ابلیس . سپس دستور خارج شدن از بهشت براى شیطان صادر شد. ملائکه هم به او حمله کردند، او از ترس جان خود فرار کرد و خود را مخفى نمود.

اما بعد از آن که او را از بهشت بیرون کردند و دیگر جایى در بهشت نداشت ، چگونه و با چه حیله و وسیله اى بار دیگر داخل بهشت شد؟ چه طور آدم و همسرش را فریب داد؟ در این باره از بعضى بزرگان مانند ابن عباس مطلبى در دست است که بدنیست آن را نیز یاد آور شویم .

او مى گوید: بعد از آن که شیطان از بهشت بیرون شد، تصمیم قاطع گرفت که با هر نقشه و حیله اى که شده ، باز خود را به بهشت برساند و انتقام خود را از آدم بگیرد، فکر کرد که از راه معمولى و عادى وارد شود، دید نگهبانان بر در بهشت هستند مانع او مى شوند؛ رفت کنارى و به انتظار ایستاد. اول طاووس را دید، از او خواهش کرد که او را داخل بهشت کند، قبول نکرد. در این بین ناگهان چشمش افتاد بر بالاى دیوار، دید مارى بالاى دیوار قرار دارد. (تا آن روز مار یکى از حیوانات زیبا و خوش رنگ بهشت بود، و مثل سایر حیوانات دیگر چهار دست و پا داشت . - شیطان جلو آمد و گفت :اى مار! مرا داخل بهشت کن ، تا اسم اعظم الهى را به تو تعلیم کنم . مار گفت : ملائکه ، نگهبان در بهشت هستند تو را مشاهده مى کنند و نمى گذارند داخل شوى .

شیطان گفت ، مرا داخل دهان خود کن و آن را ببند و به این وسیله مرا داخل بهشت کن ، مار هم فریب او را خورد و همین کار را کرد و او را در دهان خود جاى داد - این بود که در میان دندانهاى مار سم پدید آمد؛ چون جایگاه شیطان شد- وقتى مار به این وسیله او را داخل بهشت نمود، شیطان هم کار خود را کرد، آدم علیه السلام و حوا علیه السلام را وسوسه نمود تا فریب خوردند. گفت : اسم اعظم را که قول دادى به من تعلیم کن ، در جواب گفت : اى مار! من اگر اسم اعظم را مى دانستم ، احتیاج به تو نداشتم که مرا داخل بهشت کنى - من با همان اسم اعظم داخل مى شدم . (116)

   شیطان چگونه آدم و حوا در فریب داد؟   

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

بعد از آن که بار شیطان به بهشت رفت ، در همان دهان مار، شروع کرد با آدم علیه السلام صحبت کردن - آدم هم خیال کرد سخن گو مار است . مى گفت :اى آدم ! خدا نمى خواهد که شما براى همیشه در بهشت بمانید و هر کس از این درخت بخورد جاوید مى ماند، خدا با این دستورى که به شما داد، قصد خیانت داشته ! از آن بخورید تا جاوید بمانید!

آدم جواب داد:اى مار! این حرف که تو مى زنى ، از غرور شیطان است . چه طور خدا که مى گوید: از این درخت نخورید ضرر دارد قصد خیانت به ما را داشته ؛ در حالى که تو مى گویى بخور ضرر ندارد و براى حرف خود قسم هم مى خورى ؟ که خدا « ارحم الراحمین» است و بخیل نیست . شیطان هر چه وسوسه کرد، آدم نپذیرفت و با او مخالفت نمود. وقتى شیطان از آدم ماءیوس شد، پیش همسرش حوا آمد و گفت :اى حوا! آیا مى دانى درختى که خداوند براى شما حرام کرده بود، اکنون برایتان حلال کرده ؟ چون دید اطاعت و عبادات شما بسیار نیکو بوده است . اگر مى خواهى امتحان کن ، فرشتگانى که موکل بر آن درخت بودند و حیوانات بهشت را از آن منع مى کردند، دیگر با شما کارى ندارند. همین دلیل است که آن درخت براى شما حلال شده ، اگر تو جلوتر از آدم از آن بخورى بر او مسلط خواهى شد و او مطیع تو مى شود، مجبور است از تو اطاعت کند!

حوا گفت : من الان امتحان مى کنم . به سوى آن درخت رفت . وقتى ملائکه خواستند او را از نزدیک شدن به آن درخت منع کنند، خداوند به آنان وحى نمود و خطاب کرد: شما کسى را که عقل ندارد منع کنید، نه کسى را که به او عقل دادم و آن حجت است بر او. اگر مرا اطاعت کند مستحق ثواب و اگر مخالفت کند مستحق عذاب است .

ملائکه هم او را رها کردند و آزاد گذاشتند. حوا هم بى آن که آنها مانع اش شوند، به درخت نزدیک شد. خیال کرد واقعا خوردن از آن حلال شده و ایرادى در کار نیست . مقدارى از میوه درخت خورد و طورى هم نشد. پیش خود گفت : مار درست گفت و مى دانست که خوردن از آن حلال شده . بعد از آن رفت پیش همسر خود آدم علیه السلام و گفت : آیا مى دانى که خوردن از آن درخت بر ما حلال شده ؟ من نزدیک آن رفتم ، ملائکه هم مانعم نشدند، مقدارى از آن خوردم ، مى بینى که طورى نشدم و ایرادى نداشت . آدم علیه السلام هم گول زن را خورد و با حوا به راه افتاد، رفتند و از آن میوه خوردند!

   وسوسه شیرین شیطان  

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

بدنیست قدرى از وسوسه هاى شیرین و دل پذیر شیطان که توانست با آنها آدم و حوا را بفریبد و از مقام و مرتبه خود به زیر آورد بیان کنیم .

گفته شده که : شیطان بر اثر سجده نکردن بر آدم ، رانده درگاه شد و پس از آن تصمیم قاطع گرفت تا آن جا که مى تواند از آدم و اولادش انتقام بگیرد و در مکر و حیله و فریب دادن آنان کوتاهى نکند.

آن ملعون ، به خوبى مى دانست خوردن از آن درخت ممنوعه باعث مى شود که آنها را از بهشت بیرون کنند. در صدد وسوسه آنان بر آمد و براى رسیدن به این مقصود دام هاى گوناگون خود را بر سر راه آنها گشود و براى نائل آمدن به هدف شوم خود بهترین راه را در این دید که عشق و علاقه ذاتى انسان ، به تکامل و ترقى در زندگى جاوید استفاده کند. نیز براى قانع کردن آنان براى مخالفت فرمان خدا، عذر و بهانه اى بتراشد که آنها با دلگرمى دستور او را اجرا کنند. لذا بعد از آن که از حضرت آدم علیه السلام ماءیوس شد، پیش همسر آدم رفت . گفت : آیا مى دانى چرا خداوند شما را از میوه این درخت منع کرده و گفته است نزدیک آن نشوید؟ چون درخت حیات و جاوید است . هر کس از آن بخورد یا فرشته مى شود و یا عمر جاویدان را به دست مى آورد و همیشه زنده مى ماند. (117)

سپس گفت : خداوند متعال نمى خواهد شما در زندگى دائمى با او شریک باشید، مى خواهد این جاودانگى مخصوص خودش باشد؟ با این نقشه و نیرنگ به آنها فهماند خوردن از این درخت ضرر و زیان به شما نمى رساند، بلکه همیشه در بهشت خواهید ماند. بعد از آن گفت : اگر از آن نخورید به این زودى شما را از بهشت بیرون مى کنند. باز براى این که پنجه هاى پر وسوسه و حیله هاى خود را بیشتر و محکم تر در جان آدم فرو برد و آنها را از حق و حقیقت منحرف کند، براى حق به جانبى خود، قسم هاى شدیدى خورد و گفت : من خیر خواه و دل سوز هستم ، خود را موظف مى دانم که شما را نصیحت کنم !! (118)

حضرت آدم علیه السلام که هنوز تجربه کافى در زندگى را نداشت و تا حال گرفتار دام هاى شیطان و خدعه و نیرنگ هاى دروغ او نشده بود و نمى توانست باور کند کسى این چنین قسم دروغ به خدا یاد کند، سرانجام تسلیم شد و فریب و نیرنگ شیطان در او اثر کرد و از میوه آن درخت خورد.


    صد هزاران سال ابلیس لعین پنجه زد با آدم از نازى که داشت

    بود ابدال امیرالمومنین گشت رسوا همچو سرگین وقت چاشت

بعد از خوردن از آن درخت ، برایشان ثابت شد که نه تنها آن میوه آب حیات و زندگى جاوید نبود، بلکه به مجرد خوردن ، لباسهاى بهشتى از بدنشان ریخت و عورت ها و بدنهاى آنها تا آن موقع مخفى و پوشیده بود ناگهان ظاهر شد. ایشان در میان بهشت و جمع فرشتگان لخت و عریان شدند، حیران و سرگردان ماندند. وقتى لباسهاى بهشتى و آن تاج کرامت از اندامشان فرو ریخت و خود را در جمع ملائکه عریان دیدند، بلافاصله خود را به میان درختان رساندند و از برگ هاى درختان براى پوشیدن اندام کمک مى گرفتند و عورت هاى خود را مى پوشاندند، ولى برگ ها هم اطاعت نمى کردند و از بدنشان پرواز مى نمودند و باز عریان مى ماندند.

حوا چاره خود را در این دید که بنشیند تا رسوائى او کمتر باشد. آدم با یک دست عورت خود را پوشانید و با دست دیگر سر خود را گرفت . و گفتند: خدایا! ما بر نفس خودمان ظلم کردیم . اگر ما را نبخشى و بر ما رحم نکنى از زیانکاران خواهیم بود. (119) خداوند به آنها خطاب کرد و گفت : مگر من شما را از خوردن میوه آن درخت منع نکردم ؟ مگر به شما نگفتم که شیطان دشمن آشکار و سرسخت شما است . چرا فرمان من را اطاعت نکردید و فریب آن ملعون را خوردید؟

سپس فرمود: الحال چاره اى جز این نیست که باید از بهشت خارج شوید. و آنها را از مکان و مقام خود بیرون کردند و به زمین فرستادند. (120)


    جد تو آدم ، بهشتش جاى بود یک گنه ناکرده گفتندش تمام تو طمع دارى که با چندین گناه

    قدسیان کردند بهر او سجود مذنبى ، مذنب برو بیرون خرام داخل جنت شوى اى روسیاه


  منبع: کتابخانه ی اینترنتی تبیان  
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۲۳
7Sky

نظرهای بازدیدکنندگان  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی